سودای به چشم آمدن از نوع منحط آن؛ در سرِ یک «تیرانداز به جمع»، چه می‌گذرد؟

جمعه ۱۴۰۱/۰۴/۱۷

در پی تیراندازی‌های‌ جمعی اخیر در رژه سالروز استقلال آمریکا، دبستانی در تگزاس و مرکز خریدی در کپنهاگ، پایتخت دانمارک، سوالات زیادی درباره این موضوع از سراسر جهان سر بر آورده است اما سوالی که پیوسته مطرح بوده و هست این است: در سر افرادی که دست به این کار می‌زنند چه می‌گذرد؟

مردم از خود می‌پرسند چگونه چنین حمله‌های خشن و عاری از هر گونه احساسی، می‌تواند حتی یک بار اتفاق بیفتد؛ چه رسد به اینکه به‌دفعات روی دهد و اینکه آیا راهی برای جلوگیری از وقوع آنها وجود دارد یا نه.

یک پاسخ ساده به چنین پرسشی، منحرف کردن بحث با وسط کشیدن پای بیماری روانی به‌ عنوان علت این تیراندازی‌های جمعی است. با چنین پاسخ حاضر و‌ آماده‌ای که جوابی سطحی است و نتیجه‌اش همان توصیه به بهبود سلامت روان، این مشکل به حاشیه رانده می‌شود. چنین پاسخ سهل‌انگارانه‌ای همچنین بار را از دوش اکثریت جامعه برای پرداختن به مشکل تباه‌کننده تیراندازی جمعی برمی‌دارد؛ همان‌دست تیراندازی‌هایی که بین سال ۲۰۰۹ تا ۲۰۲۰ تنها در ایالات متحده، جان دست‌کم هزار و ۳۶۳ نفر را گرفته است.

اما پژوهشگرانی که در حوزه تروریسم و تیراندازی جمعی تحقیق می‌کنند مدت‌هاست رابطه علی و معلولی بین گرفتن جان قربانیان بی‌گناه با مشکلات سلامت روان را رد کرده‌اند. همه ۴۰ هزار جنگجوی خارجی‌ای که به داعش پیوستند تا بکشند و کشته شوند، مشکل روانی نداشتند و تمام تیراندازان به جمع که در ۱۹ هفته نخست سال ۲۰۲۲ حدود ۲۰۰ حمله، تنها در خاک آمریکا انجام دادند نیز بی‌بهره از سلامت روان نبودند.‌

مسأله تیراندازی جمعی قطعا ابعاد روانی و روان‌شناختی دارد اما بیماری و مرض نیست. دلیل رخداد چنین مواردی از میل جمعی انسان‌ها به اهمیت و احترام سرچشمه می‌گیرد که می‌توان گفت مادر تمام انگیزه‌ها در رفتارهای اجتماعی است.

چنین انگیزه‌ای در انسان و پیامدهای دیرپای آن، جای پژوهش بسیار دارد. چنین میلی نیروی محرکه بسیار مهمی در امور انسانی است و همان نیرویی است که سیر تاریخ جهان را شکل می‌دهد، سرنوشت ملت‌ها را رقم می‌زند و در وقوع حوادث غم‌انگیزی همچون تیراندازی جمعی نیز نقش مهمی ایفا می‌کند.

جستن نام به‌ قیمت جان دیگران

تمایل به جستن اهمیت و احترام، پیش از آنکه موجب بروز رفتاری در فرد شود، باید ابتدا در وجود او بیدار شود.

پس از فقدانی عظیم که حقارت و شکست را به دنبال داشته باشد، میلی برای رفتن در پی اهمیت و احترام در فرد ایجاد می‌شود. هنگامی که انسان به چنان از دست دادنی دچار می‌شود، عاجزانه در طلب به دست آوردن دوباره اهمیت و احترام می‌رود. این اهمیت طلبیدن، همچنین می‌تواند با فراهم آمدن فرصتی برای بُردی پایدار در وجود فرد پدید آید؛ مثلا اینکه بتواند با رفتاری به قهرمان، شهید یا یک سوپراستار تبدیل شود.

زمان بروز شدید این احساسات در دوره نوجوانی، بزنگاه عبور از کودکی به بزرگسالی است. دوره‌ای که در چنگ هورمون‌های فزاینده، احساسات سرکش و تردید درباره ارزش فردی که مثل خوره به جان نوجوان می‌افتد، اسیر است.

بسیاری از تیراندازی‌های جمعی در مدرسه‌ها به‌دست تیراندازهای نوجوان بین سنین ۱۱ تا ۱۷ سال اتفاق می‌افتد. (معدل سنی تیراندازهای جمعی ۳۳/۲ است.)

البته که نه سن و نه طلب اهمیت و احترام هیچ‌کدام به‌ تنهایی قادر به توضیح علت رخ دادن تیراندازهای جمعی نیستند و اغلب نوجوانان نیز بدون توسل به کشت‌ و کشتارهای خشن از ایام نوجوانی‌شان گذر می‌کنند. پس بر سر آنانی که مثل اکثریت نیستند و دست به ماشه می‌برند چه آمده است؟

میان‌بر زدن در طلب شکوه و شهرت

تحقیق پژوهشگران در این زمینه نشان می‌دهد یک عامل اساسی در تبدیل فرد به یک «تیرانداز به جمع»، روایتی است که به او وعده «اهمیت یافتن» می‌دهد. در حقیقت داستانی که این افراد خودشان به خورد خودشان می‌دهند و آن را پذیرا می‌شوند. چنین داستانی قدرت قانع‌کننده بودن خود را از حمایت شبکه اجتماعی فرد (گروهی که او به دنبال تأیید گرفتن از آنان است) می‌گیرد.

روایت معمولی که بسیاری از انسان‎‌های در جست‌وجوی اهمیت و ارزش به دنبال آن می‌روند، از مسیر سختکوشی، دستاوردهای قابل‌ توجه و خدمات اجتماعی می‌گذرد اما روایت‌های جایگزین دیگری وجود دارند که در آن‌ها راه میان‌بر وسوسه‌برانگیز برای رسیدن به شکوه و شهرت، به فرد چشمک می‌زند. همان روایت خودساخته که موجب می‌شود «قهرمان» شجاع، در راه رسیدن به «آرمان»، همه را قربانی کند.

درک روان‌شناختی تیراندازی جمعی اولویت دارد

تمایل به خشونت به‌ عنوان راهی برای اهمیت یافتن، مشکل مقابله با بروز آن در اماکن عمومی را به‌ شکل خاصی دشوار و جلوگیری از آن با توسل به راه‌‌حل‌های سریع را غیرمحتمل می‌سازد.

برای غلبه بر چنین رویدادهایی، اول باید بعد روان‌شناختی را درک کرد که محرکه آن است. این امر نیازمند آن است که والدین، وحشتی را که ممکن است از احساس بی‌اهمیتی دامن‌گیر کودکانشان شده باشد درک کنند و از میل آنان به اینکه ارزشمندی خود را اثبات کنند و همچنین از ترکیبی از نیازهای انسانی، روایاتی که فرد پذیرا می‌شود و شبکه‌هایی از عوامل که می‌تواند به قتل بینجامد، آگاه باشند.

این امر همچنین نیازمند آن است که مؤسسه‌های آموزشی و اجتماعات به نوجوانان راه‌های جایگزین خشونت را بیاموزند تا عطش آنان را برای «اهمیت داشتن»، فرو بنشانند.

مسأله دیگر توجه به عدالت اجتماعی و نابرابری‌های اقتصادی است که به میلیون‌ها نفر احساس مورد بی‌احترامی قرار گرفتن و به حال خود رها شدن می‌دهد.

از سوی دیگر مقابله با خشونت‌هایی همچون تیراندازی‌های جمعی، رویارویی جدی با روایت‌های نفرت‌پراکنانه و اهریمن پنداشتن دیگری را می‌طلبد.

شکی نیست که روبه‌رو شدن با چنین چالش‌هایی کار دشواری است و به تلاش تمام گروه‌های اجتماعی نیاز دارد. اگر جامعه دست روی دست بگذارد و بی‌تفاوت بنشیند، قتل پایان نمی‌یابد.

تیراندازی‌های جمعی اخیر خود یادآور آن است که شر همواره می‌تواند اتفاق بیفتد و چشم بستن به روی آن، به‌ بهای رنج خود اجتماع تمام می‌شود.

خبرهای بیشتر

پربیننده‌ترین ویدیوها

خبرها
از خاکستر
جهان‌نما
خبرها

شنیداری

پادکست‌ها