بر اساس گزارش گاردین، انوشه آشوری، شهروند ایرانی-بریتانیایی که پنج سال در زندان اوین در حبس بود، قصد دارد به یاد زندانیان اوین، در ماراتن لندن شرکت کند. او گفته است که میخواهد «آن همه درد، ثمرهای داشته باشد».
آشوری ۶۸ ساله، مهندس بازنشسته، به اتهام جاسوسی به ۱۰ سال حبس در زندان اوین متهم شده بود و میدانست برای آنکه سلامت روانش از دست نرود، باید معنایی برای خود بیابد.
او با خودش قول و قرار گذاشت که وقتی آزاد شد، در ماراتن لندن بدود. رؤیایی بلندپروازانه، مخصوصا برای مردی که چندان آماده دویدن نبود و انتظار نداشت تا ۷۳ سالگی، روی آزادی را ببیند.
اما وقتی آشوری از مصیبت غیرقابل وصف دوره بازجویی، زمانی که سه بار اقدام به خودکشی میکند، جان به در میبرد، فکر دویدن در ماراتن لندن، او را از پنج سال حبس در زندان به اتهامهایی که همواره آنها را انکار کرد و جایی که بیعدالتی و فقدان بر دوش او سنگینی میکرد، گذراند و به آزادی رساند.
انوشه آشوری، اوایل ماه مارس ۲۰۲۲ و پس از پنج سال حبس، همراه با نازنین زاغری رتکلیف، شهروند دوتابعیتی دیگر، آزاد شد. او به سختی در حال وفق دادن خود با ادامه زندگی در جنوب لندن است؛ زندگیای که میگوید برای ابد تغییر کرده است.
انوشه آشوری در اکتبر سال ۲۰۲۲، بیش از یک ماه دیگر، برای خود و سازمانهای گروگان بینالملل (Hostage International) و عفو بینالملل، در ماراتن لندن خواهد دوید.
این دو سازمان حقوق بشری، حامی او و خانوادهاش در زمان بازداشت و زندانی شدنش در ایران بودند.
آشوری برای آنان که پس از آزادی در زندان اوین جا گذاشته هم خواهد دودید. کسانی که اغلب با اتهام جاسوسی بازداشت شدهاند. آشوری خواهد دوید «تا همه آنها بدانند که فراموش نشدهاند.»
«حماسه» آشوری هنگامی رقم خورد که یکی از همبندیهایش در زندان، کتاب «وقتی از دویدن صحبت میکنم، درباره چه صحبت میکنم؟» به قلم هاروکی موراکامی، نویسنده ژاپنی را به او داد.
به گفته آشوری، «باید با جنون مبارزه کرد و یکی از راههای آن، این (کتاب) بود که برای سلامت جسمم به من کمک کرد.»
آشوری بعدتر «انسان در جستوجوی معنا» نوشته ویکتور فرانکل، روانپزشک و متخصص اعصاب اتریشی را خواند که از هولوکاست نجات یافته بود.
این کتاب پنهانی به داخل زندان برده شده بود.
در بخشی از این کتاب آمده است: «وقتی در رنج گرفتاری، اگر هدف و معنایی در رنجت بیابی، آنچنان دردناک نخواهد بود.»
آشوری پیام کتاب را گرفت.
او گفته است: «هنگامی که هر دو (کتاب) را کنار هم قرار دادم، دلیل جسمی در کنار معنا قرار گرفت و این مرا به فکر کردن واداشت که: خب! اگر قرار است در ماراتن لندن بدوم، بگذار ثمرهای داشته باشد.»
آشوری تلاش کرد تا همراه پسرش، آرین، برای دو سازمان گروگان بینالملل و عفو بینالملل پول جمع کند. او گفت که هر دو سازمان نقش مهمی در آزادی او داشتهاند و به خانواده او کمک بسیاری کردهاند.
آرین هم در ماراتن لندن با پدرش خواهد دوید.
آشوری گفت: «۸۲ کیلو بودم، شکم داشتم و آماده (دویدن) نبودم.»
او هنگامی که برای دیدار با مادرش به ایران رفت و در آنجا بازداشت شد، منتظر یک عمل جراحی برای ترمیم آسیب مینیسک زانو هم بود.
او گفت: «در بازجویی ۱۷ کیلو وزن کم کردم و سه بار هنگامی که در آنجا بودم، دست به خودکشی زدم.»
با انتقالش به زندان، آشوری به گروه کوچک همبندیانش پیوسته است که روزانه ورزش میکردند و در باشگاهی کوچک میدویدند. وقتی باشگاه در دسترس نبوده، آنان در یک حیاط خلوت کوچک سربسته میدویدند.
آشوری اوایل پس از ۱۰ دقیقه نفس کم میآورده اما کمکم توان بدنیاش بهتر شده و در نهایت توانسته برای دو ساعت بدون وقفه بدود: «معنا و اراده اینکه باید کاری بکنم تا مصیبتی را که میکشم ثمرهای داشته باشد، یافته بودم.»
گفتوگو و شعر خواندن در «کنج آشوری» بههمت همبندیان هم دیگر دلخوشی آشوری بوده؛ جایی که او روزانه با یک فلاسک چای مینشسته تا درباره مسائل مختلف با دیگران گفتوگو کند.
او بر روی هدفش تمرکز کرده و مصمم بوده: «باید پیامی در آنچه انجام میدهم نهفته باشد. و پیام باید حاوی دو قانون طلایی برای پیروزی باشد: قانون اول اینکه همیشه به یاد داشته باش پشتکار نتیجه میدهد و قانون دوم اینکه هیچوقت قانون اول را فراموش نکن!»
این روزها که دویدن در زندان پرازدحام برای آشوری جای خود را به دویدن در پارکهای لندن داده است، لحظه گذشتن او از خط پایان به واقعیت نزدیکتر میشود.
از او سوال شده است که آن لحظه برایش چه معنایی خواهد داشت و او در پاسخ گفته است: «چیزیست که نمیتوانم آن را در قالب کلمات بیاورم. اگر این کار را انجام ندهم زندگی من تهی است چرا که از تمام آن درد و همه آن رنج، باید ثمری داشته باشم. نمیتوانم بیثمر به زندگی معمولم برگردم چون در آن صورت بازنده خواهم بود.»
انوشه آشوری همچنین در حال نگارش کتابی با نام «کنج آشوری» است؛ درباره آنچه در زندان از سر گذرانده.
او گفته است که سازمانهای مدنی همچنان به او، همسرش شِری و پسرش آرین کمک میکنند.
وفق یافتن با زندگی جدید هم برای آشوری آسان نیست: «تقریبا پنج ماه است که آزاد شدهام. تا یکی دو ماه پیش مشکل چندانی برای پرداختن به زندگیام نداشتم. فکر میکنم چون از هیجان آزادی لبریز بودم. اما فلاشبکهایی داشتم. هر کاری بکنم، ذهنم من را به آن اتاقی برمیگرداند که با ۱۴ نفر سهیم شده بودم. حالا، گاه و بیگاه حملات اضطرابی میگیرم که باید مهارشان کنم چون به کار من نمیآیند. باید به جای گذشته بیشتر بر آینده تمرکز کنم.»
آشوری امیدوار است دویدن در مهار حملههای اضطرابی هم مؤثر باشد: «زندگی من آنی نمیشود که بود. پس تنها راه برای اینکه زندگی کنم این است که معنایی بیابم یا آن را در شیوهای جدید از زیستن بیافرینم. پس شاید این ماراتن، دویدن، یکی از این (معناها) باشد.»
آشوری امیدوار است با پرداختن به معنای مورد نظرش، مردم را از ستم و تمام زشتیای که در جهان رخ میدهد، آگاه کند: «آنها نباید بیتفاوت باشند.»