اعتراضات در ایران به مرگ مهسا امینی ادامه دارد و آتش خشم مردم که پس از سرکوب شدید اعتراضات آبان ۹۸ زیر خاکستر رفته بود، هر لحظه بیشتر شعله میکشد.
این بار، بازتاب قتل مهسا و اعتراضات در ایران، در جهان کمسابقه بوده است و دنیا نظارهگر است که ببیند آیا ایران سرانجام ققنوسوار از خاکستری که دهههاست بر آن نشسته، برمیخیزد یا نه.
در ادامه گوشهای از تحلیل گاردین را از حال و هوای این روزهای ایران بخوانید:
مرگ مهسا امینی، با شتاب به لحظهای دیگر برای حسابوکتاب رژیم ایران تبدیل میشود؛ حکومتی که از قیام مردمی، بیش از نگاه خیره جهان به خود، هراسناک است.
با گذشت چندین روز از مرگ مهسا امینی، تظاهرات در تهران، پایتخت ایران، کمتر نشانهای از آرام شدن دارد.
همچنین نشانههایی از تشکیل یک حس همگانی و مشترک مشاهده میشود که اولین در نوع خود، از سال ۲۰۰۹ (۱۳۸۸) بدینسو به شمار میرود. در آن سال هم مرگ زن جوان دیگری، روزهای قیامی گسترده را رقم زد که از زمان انقلاب اسلامی ایران در سال ۱۹۷۹(۱۳۵۷) تا بدان زمان بیسابقه بود.
حتی همین حالا، لحظه مرگ ندا آقاسلطان، همچنان گواه برخورد رژیم ایران با مخالفان و زنان است. ندا آقاسلطان هنگام شرکت در یک مبارزه ضد حکومتی در ژوئن سال ۲۰۰۹ (۱۳۸۸) با شلیک گلوله کشته شد. در ادامه، آسیبپذیری کشوری که مدعی است نفوذناپذیرترین [حکومت پلیسی] در منطقه است، عیان شد.
حالا مرگ مهسا، خاطرات مرگ ندا را زنده کرده است و یک بار دیگر، این پرسش و نگرانی را به میان آورده است: دولتی که مدام در برابر زنان و مردانی که با آن مبارزه میکنند اعمال خشونتآمیز شدید میکند، قادر به چه کارهای دیگری است؟
بیش از یکدهه فاصله بین مرگ ندا و مهسا، برای خود دورانی از افزایش سرکوب در ایران بوده است؛ دورهای که در آن فعالان به سایه رانده شدهاند و دولت ایران، تمام ردپای جنبش سبز را از بین برده است.
از زمان انتخاب ابراهیم رئیسی، رییسجمهوری، بسیجیهایی که مسئول مرگ ندا آقاسلطان بودند و سپاه پاسداران که مجری اعمال «ارزش»های جمهوری اسلامی است، اختیار خیابانها را در دست گرفتهاند.
رئیسی، یک تندرو با نظرات محافظهکارانه، جای مخالفان را تنگتر کرده است، به پلیس اخلاقی قدرت بخشیده و تفسیری خشک از اسلام شیعی را در گوشهوکنار کشور جا انداخته است.
رهبران ایران تاکنون «توطئهگران» را مسوول مرگ مهسا دانستهاند و همچنین ادعا کردهاند شورشها و اعتراضات، کار دشمنانی مانند عربستان سعودی بوده است. البته که این رویه آنها و همچنین چرندیاتشان تازگی ندارد.
تندروها در ایران اما از سال ۲۰۰۹ (۱۳۸۸) درس گرفتهاند؛ سالی که قیامی گسترده، تقریبا افسار اختیار را از دست دولت درآورد. حکومت ایران حالا صاحب بهترین و نافذترین امنیت دیجیتال در «منطقه» است و کنترلی سفت و سخت بر جماعتی دارد که آنان را با وحشیگری به سکوت رانده است.
همین حکومت اما خود را روبهرو با شبکهای فوقالعاده از مهاجران میبیند که چیزهای دیگری برای ایران و مردمشان میخواهند و همچنین تحت فشار از سوی «فعالان خانگی» که سازماندهی را خوب بلدند.
مرگ مهسا، چه به لحظهای تاثیرگذار در جستوجوی خودمختاری برای خیل ایرانیها بدل شود و چه اخگری باشد که در نهایت فروبنشیند، مهم است و مهم میماند.
رهبران ایران، از خیابانی که دیگر نتوانند آن را مهار کنند میترسند. مرگ وحشیانه یک زن جوان دیگر، مایه قیامهای دیگر است؛ اینجاست که رژیم، خود را در غرقاب مییابد.