گوشهای از تحلیل مرکز عرب واشینگتن دیسی، پژوهشگاه مطالعات سیاسی، درباره خیزش سراسری مردم ایران را بخوانید.
با الهام از خطوط آغازین معروف کتاب آنا کارنینا بهقلم لئو تولستوی، نویسنده روس، میتوان گفت که تمام دولتها متناقضاند اما هر دولتی به شکل خاص خود متناقض است.
(جملات اول رمان آنا کارنینا: خانوادههای خوشبخت همه مثل هماند اما خانوادههای شوربخت هر کدام بدبختی خاص خود را دارند.)
در تناقض رژیم جمهوری اسلامی همین بس که بنیانگذارانش با گره زدن حکومتشان به فرمول شیعی خاص، بیگمان میدانستند روزی خواهد رسید که گروه بزرگی از جامعه ایران درباره اساس ایدئولوژیک نظام سیاسی این حکومت شک خواهند کرد.
و اگرچه قتل مهسا امینی ۲۲ ساله در بازداشتگاه گشت ارشاد، جرقه اعتراضات سراسری در ایران شد که اکنون اکثریت شهرهای این کشور، از جمله تهران، پایتخت را در نوردیده، اما گسترده شدن سریع این اعتراضات در بحران مشروعیتی بسیار وسیعتر ریشه دارد که زاده شکاف «دهاندرهکننده» میان ادعاهای رهبران حکومت و واقعیت دشواریها و سرکوب هر روزه مردم ایران است.
و البته که این نخستین بار نیست که ایران از زمان بر سر کار آمدن جمهوری اسلامی، رنگ خیزش، جنبش و اعتراض به خود میبیند.
به گفته کارشناسان حوزه ایران، تظاهرات این بار از این جهت که به رهبری زنان از طبقات مختلف اجتماع است که خواستار عدالت و آزادیهای شخصیاند، متفاوت است و همچنین «صبغه قومیتی» نیز دارد.
مهسا امینی کُرد بود و ترکیب عوامل مختلف مؤثر در قتل او، چالشی دشوار و پیشبینی ناشده پیش روی رژیم ایران قرار داده است.
اما تحلیلگران باید برای نتیجهگیری عجولانه درباره تاثیرات بلندمدت و میانمدت اعتراضات بر وقوع انقلاب، حتی جان به در بردن رژیم ایران یا تاثیر این اعتراضات بر سیاست آمریکا در قبال ایران، دست نگه دارند.
کارشناسان به ویژه باید بین مدافعه و تحلیل فرق بگذارند؛ پرسش اساسی کنونی این نیست که «آیا حکومت ایران که به دست رهبران ستمگر اداره میشود باید با حکومتی که از اساس با حقوق بشر و آزادیها حمایت، و رهبران منتخب آتی را پاسخگو میکند، جایگزین شود». البته که تمام افراد معقول که از خیزش سراسری مردم ایران حمایت میکنند، از جمله اکثریت ایرانیان، بر سر کار آمدن حکومت دموکراتیک صلحآمیز را به بقای حکومت خودکامه فعلی این کشور ترجیح میدهند. پس دو سوال اساسی مطرح است: یک اینکه احتمال گرفتن نتیجه دموکراتیک برای ایران در مقایسه با باقی احتمالات چیست؟ دو اینکه آمریکا و جامعه بینالملل، اگر قرار است نقشی داشته باشد، چه نقشی در عرصه سیاسی پرآشوب ایران بازی خواهد کرد؟
سازماندهی، رهبران و میانجیان نزدیک به رژیم
پیشبینی، خود ماهیتی پرمخاطره دارد. پس غیرمحتمل شمردن هیچ سناریویی برای اعتراضات کنونی در ایران ممکن نیست.
انواع احتمالات برای خیزش سراسری ایران مطرح است بهویژه اگر نیروهای امنیتی تصمیم بگیرند شمار بیشتری از معترضان را بکشند. اما از آنجا که خشونت گسترده به دست حکومت میتواند بین مردم و رژیم تنش بیشتری به وجود آورد، رهبران ایران احتمالا میخواهند از چنین پیامدی جلوگیری کنند حتی اگر چنین چیزی هیچ دلیل دیگری جز سودجویی مطلق برای خودشان نداشته باشد.
گرچه درباره خروجی قیام فعلی، احتمالاتی وجود دارد که از باقی احتمالات قوت بیشتر دارند اما هیچ تغییر جهتی را نمیتوان و نباید غیرمحتمل شمرد. تصور انواع «احتمالات در برابر ممکنات»، به کمی درک از شرایط سیاسی نیاز دارد که لازم است تا یک حرکت را از اعتراض به سمت جنبشی سازماندهیشده ببرد؛ جنبشی که بتواند به اهرمی حقیقی علیه رژیمی که مشخصا درمانده بقاست تبدیل شود.
پژوهشگران و کارشناسان، طیفی از نظرات و آنچه پیش خواهد آمد را مطرح میکنند. مثل تحلیل اخیر برزو درگاهی، روزنامهنگار آمریکایی ایرانیتبار، که به عقیده او ایرانیان میتوانند از شورش مردمی علیه خودکامگان در جهان عرب درس بگیرند. قیامهای مصر و تونس در سال ۲۰۱۱ و همچنین قیام الجزایر در سال ۲۰۱۹ که رهبران را، با چرخش ارتش علیه دیکتاتور، برانداخت. دیگر، قیام لیبی در سال ۲۰۱۱ و خیزش سودان ۲۰۱۹ پس از آن موفق شد که احزاب سیاسی متحد با معترضان، به پایتخت کشورهای خارجی رفتند و در این دیدارها، کشورهای منطقه را متقاعد کردند که میتوانند کشورشان را مسوولانه هدایت کنند.
چنین تحلیلهایی در بر گیرنده یک بینش کلیدی است و آن همانی است که پژوهشگران جنبشهای اجتماعی مدتهاست بر آن تاکید کردهاند: «اعتراضات بهخودی خود حقایق سیاسی را تغییر نمیدهند.»
برای فشار به رژیم با هدف آزاد کردن جامعه، تظاهراتکنندگان نه تنها به رهبران الهامبخشی نیاز دارند که بتوانند اعتراضات پراکنده را به جنبشهای جمعی سازماندهیشده تبدیل کنند، بلکه به میانجیانی نیازمندند که با تکیه بر جایگاهشان در داخل رژیم یا نزدیک به آن، بتوانند رژیم را مهار کنند و با توسل به اهرم خواستههای معترضان، تندروها را قانع کنند که از سرکوب دست بکشند و به عرصه سیاسی فضای تنفس بدهند.
تناقضات و محدودیتهای سرکوب سیاسی
متاسفانه اما چنین میانجیانی کمیاباند. در مصر و الجزایر، رهبران نظامی انرژی معترضان را صرف سرنگونی رهبران سیاسی کردند که گامهای غلط این رهبران، منافع خود ارتش را به خطر انداخته بود. در هر دو مورد، جای پای ارتش در نهایت محکم شد؛ اگر حتی محکمتر نشده باشد.
پس میانجیان میتوانند بیفایده یا حتی خطرناک هم باشند، مخصوصا اگر اول دست یاری به سمت معترضان دراز کنند و بعد از آنها روی بگردانند.
در ایران، مساله کنونی معترضان تنها اندک بودن رهبرانی نیست که برای جنبش با آنها متحد شوند بلکه به نظر میرسد هیچ رهبر سیاسی و نظامیای در داخل یا نزدیک به رژیم جمهوری اسلامی وجود ندارد که بتواند تندرویان حکومت را از لبه پرتگاهی که بر آن ایستادهاند یک قدم عقب ببرد.
غیاب این افراد در رژیم ایران تا حدودی نتیجه تلاش تندرویان برای بیرون راندن اصلاحطلبان از مجلس و موسسات اجرایی دولت است و در چنین غیابی، سپاه پاسداران و بسیج میراند و میماند.
نقش سپاه پاسداران انقلاب اسلامی دفاع از ایدئولوژی حکومت اسلامی و به ویژه نظریه ولایت فقیه است. طبیعتا علی خامنهای و سپاه پاسداران، اصلاحطلبان را برنمیتابند.
برای سپاه پاسداران و برای علی خامنهای، حتی کوچکترین اصلاح سیاسی زنگ خطر است. تندرویان جمهوری اسلامی باور دارند که اصلاحطلبان باید متوقف، در نطفه خفه یا سرکوب شوند.
سکوت علی خامنهای که تازه چند روز پیش درباره اعتراضات لب به سخن گشود هم جای تعجبی نداشت. فعلا بهترین گزینه برای او کماهمیت جلوه دادن اعتراضات است؛ بهویژه این که خشم معترضان متوجه شخص خودش بود.
از سقوط حکومت تا صعود ملت
سه پیامد احتمالی برای خیزش سراسری کنونی در ایران وجود دارد:
۱- سقوط رژیم
یکی از احتمالات، سقوط رژیم و جایگزینی آن با ائتلاف رهبرانی است که به جایگزینی رژیم جمهوری اسلامی با رژیم دموکراتیک متعهدند. البته سپاه پاسداران هر کاری خواهد کرد تا از چنین پیامدی جلوگیری کند.
۲- مذاکره برای صلح
حالت دوم تلاش خامنهای و رییسجمهورش، شاید با حمایت برخی تندرویان کهنهکار، برای پایان رویارویی رژیم با معترضان، برای بازگرداندن نظم و نمایش تمایل رژیم برای ترمیم یا کوچک کردن شکاف طبقاتی خواهد بود. حالتی که با توجه به خشم معترضان، غیاب میانجیان و قدرت قهرآمیز سپاه پاسداران، بسیار نامحتمل است.
۳- سرکوب با اسباب قدرتمند امنیتی
با افزایش خشونت در هر دو طرف، محتملترین نتیجه، سرکوب شدید معترضان به دست سپاه پاسداران با حمایت خامنهای و سپس آماده کردن صحنه برای بر سر کار آوردن جانشینی برای اوست که البته دردی از مردم ایران دوا نخواهد کرد. این راهبرد، همانطور که پیشتر اشاره شد، میتواند خطرناک باشد. رژیم در آن صورت بقا خواهد یافت چرا که در نظر جمهوری اسلامی، حالت دیگری جز بقا پذیرفتنی نیست.
نقش ایالات متحده
خیزش سراسری مردم ایران در زمانی دشوار برای جمهوری اسلامی و آمریکا رخ داده است. با جان دادن ایرانیان معترض بر کف خیابان، این که آمریکا مذاکرات هستهای برای احیای برجام را پیش ببرد نامحتمل است. برای رژیمی که با افزایش اعتراضات روبهروست، قول پایان دادن به تحریمهایی که اقتصاد آن را فلج کرده است از سوی آمریکا، ممکن است پا روی باقی ملاحظات بگذارد. این است در حال حاضر دورنمای رسیدن به توافق، دور است.
استدلال برخی تحلیلگران ساکن آمریکا این است که دولت بایدن نباید از این مذاکرات خارج شود اما باید گامهایی اساسی برای حمایت از معترضان در ایران بردارد؛ از جمله صدور بیانیههای عمومی برای اعلام حمایت و فراهم آوردن فنآوریهایی برای معترضان که دست رژیم برای مسدود کردن پلتفرمهای رسانههای اجتماعی را ببندند.
چنین پیشنهادهایی دیدگاه آنانی را منعکس میکند که امید دارند ایران نهایتا به سمت آن حکومتی گام بردارد که ایرانیان را نمایندگی کند و منافع ملی کشور را پیش از ایدئولوژی قرار دهد.
اما بسیار بعید است که آینده سیاسی ایران، به شکل خاصی، از این که آمریکا چه کند یا نکند متاثر شود.
تندرویان ایران از باز شدن فضای سیاسی جلوگیری میکنند تا جلوی اعتراضات را بگیرند. برای سپاه پاسداران و متحدانش، اعتراضات اخیر نبرد بر سر بودن یا نبودن است و آنها نمیخواهند این بازی را ببازند اما با خیل جمعیت ایرانیانی روبهرو هستند که یکنفس برای آینده کاملا متفاوتی از آنچه آنان میخواهند، میجنگند.