فیاما نرناستاین، از نمایندگان سابق پارلمان ایتالیا و نویسنده کتاب «جان یهودیان مهم است»، در مقالهای به نقش زنان در خیزش انقلابی ایران میپردازد و تاکید میکند که جهان نباید به دنبال ترس از متهم شدن به اسلامهراسی، درباره انقلاب ایران لب فرو ببندد.
نرناستاین معتقد است نتیجه این انقلاب میتواند جهان را عوض کند.
این مقاله در وبسایت اسرائیل تودی منتشر شده است.
روی صفحه نخست روزنامههای سراسر جهان، شاهد تصویر زنان ایرانی هستیم؛ قهرمانانی از پیر و جوان که خود را به خطر بازداشت، خشونت و مرگ میاندازند تا به آزادی دست یابند. زنانی که انقلاب را پیش میبرند تا به یکی از شرورترین دیکتاتوریهای قرن ۲۱ خاتمه دهند.
زنان ایران دست از مبارزه نمیکشند و در افغانستان هم زنستیزی بار دیگر چهره زشت خود را نمایان کرده و طالبان، زنان را از کار، تحصیل و همکاری با سازمانهای مردمنهاد خارجی منع کردهاند.
این بار زنان کشورهای مسلمان، جماعتی تحت بیشترین ستم و آسیب در جهان، فریاد آزادیخواهی و دموکراسی سر بر آوردهاند. مبارزه آنها برای حقوق و آزادی است که در این سوی دنیا، از پایان جنگ جهانی دوم، حقوق بشر محسوب شده است.
البته دانه انقلاب ایران قرنها پیش و هنگامی که نخستین قوانین اسلامی برای تنزل مقام زن به میدان آمد کاشته شد و امروز، این قوانین سفت و سخت که برای پوشش زنان، نقش جنسیتی، فرهنگ، «آزادی حرکت» و بسیاری موارد دیگر تصمیم میگیرد، در خطر است؛ چون انقلابی بزرگ و جنبشی برای آزادی در راه است که جهان مسلمان پیشتر به چشم ندیده است.
گرچه وضعیت زنان در سراسر جهان و همچنین غرب، انواع و اقسام مشکلات را دارد اما همانطور که برنارد لوییس، مورخ خاورمیانه بیان کرده، اثرات مخرب چنین مشکلاتی بر جهان مسلمان بارزتر است.
لوییس معتقد بود فدا کردن زنان برای حفظ دیدگاهی «سلسله مراتبی» که اصول آن بر اساس اطاعت زن بنا شده، پیامدهای ناگواری دارد؛ بهویژه که این دیدگاه موجب شده جهان مسلمان بهترین نیروهایش را در مبارزه برای شکست جهالت و فلاکت از دست بدهد.
چنین دیدگاهی مردان مسلمان را هم به مردانی سلطهجو، مردسالار و اغلب خشن بدل کرده؛ مردانی که اولین قربانیان آنها زناناند.
آخرین آمار در این باره، شاهدی بر ادعای لوییس است: طبق گزارش مجمع جهانی اقتصاد درباره مسایل جنسیتی، ۱۵ کشور با بالاترین میزان سرکوب زنان و هشت کشور از خطرناکترین ۱۰ کشور دنیا در سال ۲۰۲۱، کشورهایی با اکثریت جمعیت مسلمان بودند.
اسلام بر پایه برابری همه انسانها بنا شد. در این دین، زنان بهعنوان افرادی با برخی حقوق، گرچه محدود، در نظر گرفته شدند. اگرچه چنین محدودیتهایی برای زنان در تمامی ادیان ابراهیمی به چشم میخورد اما مسیحیت و یهودیت در نهایت به سمت تساوی واقعی و فراگیر حرکت کردند در حالی که اسلام راه تبعیض، جایگاه ضعیفتر و ایجاد محدودیتهای گسترده در همه جوانب زندگی زنان را در پیش گرفت.
همین اسلام رژیمی مردسالار و زنستیز ساخته و میسازد که بر ایده برتری مردان بنا شده است و آنها را به خودی خود، از زنان برتر میپندارد.
در ایران و افغانستان، برخی برای اثبات برتری مردان به آنچه در قرآن آمده متوسل میشوند؛ مواردی که مردان را حافظان زنان میداند. چنین تفکری در یک قدمی سلطه تام و تمام مردانه قرار دارد. بدتر این که با استناد به این آیات، چنین سلطهای خوب جلوه داده میشود که نباید حتی زیر سوال برود.
غرب اغلب و گاهی از سوی جنبشهای زنان مسلمان، متهم به امپریالیست بودن، نژادپرستی و فراتر از آنها، اسلامهراسی شده است. این اتهام بسیار بزرگی است و در نهایت به خاتمه تمامی بحثها میانجامد؛ نتیجه این اتهامزنی این است که اسلام نباید آن گونه که یهودیت و مسیحیت مورد نقد قرار میگیرد، مورد نقد قرار بگیرد. این دست اتهامات، هر مباحثه درستی درباره سرکوب زنان در جوامع مسلمان، از جمله ایران را بد جلوه میدهد. همان چیزی که زنان در ایران، قهرمانانه علیه آن به پا خاستهاند.
جهان باید به این زنان قهرمان کمک کند، صریح و صادقانه بر انگیزههای آنان برای قیام تاکید داشته باشد و در این راه، به اتهامات اسلامهراسی وقعی ننهد.
وظیفه جهان، روبهرو شدن با واقعیت است و واقعیت این است که زنان در جوامع مسلمان سرکوب میشوند. حالا این واقعیت در ایران، آنچنان که پیشتر هرگز روی نداده، به چالش کشیده میشود.