دو تن از دوستان نزدیک آرمیتا گراوند در گفتوگو با ایراناینترنشنال از علایق او و اصرارش بر مقابله با حجاب اجباری گفتند. آنان جزییاتی از خصوصیات رفتاری آرمیتا را همراه با شرایط و وضعیت محیط در روزهای بستری بودن او در بیمارستان نظامی فجر ارائه کردند.
یکی از این دو دوست از تلاش ناکامش برای دیدن آرمیتا در بیمارستان خبر داد و گفت که به او اجازه ندادند دوستش را ببیند.
حضور همیشگی یک زن چادری در بیمارستان و اطراف اتاق آرمیتا
به گفته او، یک زن چادری همیشه در بیمارستان فجر و اطراف اتاق آرمیتا و خانوادهاش حضور داشت که خود را کادر درمان معرفی میکرد.
این دوست آرمیتا در ادامه گفت: «وقتی او میآمد ماموران کلانتری و ماموران امنیتی حاضر در بیمارستان همیشه به پایش بلند میشدند. انگار این زن رییس آنها بود.»
آرمیتا گراوند روز ۹ مهر در ایستگاه متروی شهدای تهران بیهوش شد و به کما رفت. خبر جان باختن او پس از ۲۸ روز بستری زیر نظر نهادهای امنیتی در بیمارستان نظامی فجر، روز شش آبان اعلام شد.
بر اساس گزارشها او به دلیل حمله یک زن چادری آسیب دید. برخی این زن را «حجاببان» و برخی دیگر «آتش به اختیار هوادار حکومت» معرفی کردند.
یکی از دوستان آرمیتا در پاسخ به این سوال ایراناینترنشنال که فکر میکنی چه اتفاقی برای آرمیتا افتاد، گفت: «همان که جمهوری اسلامی نمیخواهد ما بگوییم؛ همان اتفاق برای مهسا افتاد.»
پس از قتل حکومتی مهسا ژینا امینی در شهریور ماه سال گذشته به دنبال بازداشت از سوی گشت ارشاد در تهران، اعتراضاتی فراگیر در ایران آغاز شد که با نافرمانی مدنی گسترده زنان در مقابله با حجاب اجباری ادامه یافته است.
یکی از زنانی که به جنبش «نه گفتن به حجاب اجباری» پیوست، آرمیتا گراوند ۱۶ ساله بود که به همین دلیل به سرنوشتی مشابه مهسا دچار شد.
از جان باختن این نوجوان با عنوان «قتل حکومتی» یاد میشود.
دوستان آرمیتا در گفتوگو با ایراناینترنشنال جملههای همیشگی او را در مخالفت تا حجاب اجباری یادآوری کردند و گفتند: «آرمیتا همیشه میگفت عیسی به کیش خویش، موسی به کیش خود. یکی دوست دارد چادر بپوشد، من هم دوست دارم چیزی سرم نباشد.»
به گفته آنان، آرمیتا از سال پیش دیگر روسری، شال یا مقنعه سر نکرده و بر این کارش اصرار داشته است.
یکی از این دو دوست آرمیتا خاطرهای هم از او تعریف کرد: «اوایل زمستان پارسال در خیابان یک آخوند به خاطر اینکه آرمیتا شال نداشت به ما گیر داد و آرمیتا خیلی جدی به او گفت مگر من به تو میگویم چرا پارچه بستی به سرت؟ تو هم حق نداری به من بگویی چرا پارچه نبستم!»
این خاطره مشابه روایت شاهدی عینی در گفتوگو با روزنامه گاردین درباره مواجهه آرمیتا گراوند با مامور حجاببان در مترو است.
گاردین روز ۱۳ مهر به نقل از این شاهد نوشت یک زن چادری با فریاد از آرمیتا پرسید چرا روسری (مقنعه) بر سر ندارد و این دختر نوجوان پاسخ داد: «مگر من از تو میخواهم که چادرت را برداری؟»
بر اساس این گزارش، در ادامه بحث آن دو به خشونت کشیده و زن حجاببان با حمله فیزیکی به آرمیتا، او را به شدت هل داده است.
آرمیتا عاشق موهایش بود
طی حدود یک ماه از زمان به کما رفتن تا اعلام جان باختن آرمیتا گراوند، اطلاعات اندکی درباره این دختر نوجوان، علایق و حتی تصاویرش منتشر شد.
یکی از دوستان او به ایراناینترنشنال گفت که آرمیتا عاشق نقاشی بود و در تابستان، تمام دیوارهای مدرسه را به عنوان کارورزی نقاشی کرد و رنگ زد.
درباره علاقه او به نقاشی و نمونههایی از آثار این دختر نوجوان پیشتر مطالبی منتشر شده بود. او از دو سال پیش نقاشی را به صورت حرفهای آغاز کرده بود و علاوه بر آن، بهعنوان یک تکواندوکار حرفهای ورزش میکرد و «دان۳» داشت.
یکی از دو دوست آرمیتا با ارائه جزییاتی بیشتر گفت که او علاقهمند به فیلمها و کتابهای ترسناک، طرفدار تیم فوتبال پرسپولیس و بارسلونا و عاشق غذای زرشکپلو با مرغ بود: «آرمیتا اغلب اوقات موهایش را کوتاه نگه میداشت اما عاشق موهایش بود.»
کافه مورد علاقه و پاتوق همیشگی آرمیتا در تهران «گل یخ» در منطقه پیروزی بود؛ جایی در نزدیکی محل زندگیاش.
به گفته دوست آرمیتا، او ویژگیهای خاص دیگری هم داشت؛ مثل اینکه تحت تاثیر افراد و جمعها قرار نمیگرفت و روی خواسته خودش پافشاری میکرد.