«به اطلاع هم‌وطنان عزیز می‌رساند در صورت مشاهده هرگونه فعالیت در حمایت از دولت جعلی اسرائیل در فضای مجازی، اطلاعات و مشخصات صفحات مذکور و گردانندگان آن‌ها را (...) ارسال نمایند. لازم به ذکر است طبق قانون (...) با مجرمین برخورد قاطع خواهد شد.».

این بخشی از اطلاعیه سازمان اطلاعات سپاه جمهوری اسلامی پس از حمله به خاک اسرائیل است.

در پی حمله جمهوری اسلامی به اسرائیل، برای چند روزنامه‌نگار و رسانه منتقد پرونده تشکیل شد

اطلاعیه صریح است: «هیس! اگر حمایت نکنید، با شما طرف می‌شویم!» اسلحه، باتوم و میله‌های زندان، تنها ابزار کنترل افکار عمومی از سوی حکومتی است که جنگ رسانه‌ای را باخته‌است.

اصلی بدیهی در علم سیاست می‌گوید آنجا که «زور» حاکم شود، «اقتدار» از دست می‌رود.

حال سوال بزرگ این‌جاست: چرا حکومتی که خود را «مقتدر» می‌خواند، با آن‌همه «رزمندگان و جانبازان رسانه‌ای»، «مجاهدان عرصه تبیین» و «دستگاه‌های عریض و طویل پروپاگاندا»، دست‌آخر مجبور است برای کنترل افکار عمومی به «زور» متوسل شود؟

رسانه را می‌توان از مهم‌ترین ارکان بقای نظام‌های سیاسی امروز دنیا دانست. کارکرد رسانه در نظامی دموکراتیک، تنظیم رابطه دولت و ملت است. رسانه از حقوق اقلیت دفاع کرده و جریان آزاد اطلاعات از حکومت در برابر فساد و انحراف محافظت می‌کند. رسانه‌های آزاد، گفت‌وگو و تضارب آرا را تضمین می‌کنند و سدی محکم در برابر قطبی شدن جامعه‌اند.

حکومت‌های ایدئولوژیک و تمامیت‌خواه اما انتظار دیگری از رسانه دارند. آن‌ها از رسانه‌ها می‌خواهند که افکار عمومی را در مسیر خواست حکومت راهبری کنند.

روایت‌سازی، سرپوش گذاشتن بر مفاسد، انحراف اذهان از مسائل مخاطره‌آمیز و ناچیز جلوه دادنِ معترضان و مخالفان، از کارویژه‌های اصلی رسانه در چنین حکومت‌هایی است.

شاید بتوان آن‌چه دیکتاتورها از رسانه می‌خواهند را در شعار خبرگزاری دولتی دانشجویان ایران (ایسنا) خلاصه کرد. جمله‌ای از رهبر جمهوری اسلامی، بر سربرگ این خبرگزاری: «اخبار خوب، مفید و امیدبخش مخابره کنید.»

بر خلاف حکومت‌های دموکراتیک که در آن‌ها رسانه‌ها افسار دولت را در دست دارند، حکومت‌های ایدئولوژیک و تمامیت‌خواه تلاش می‌کنند که افسار رسانه را به‌دست بگیرند و از این طریق افکار عمومی را کنترل کنند.

جمهوری اسلامی نیز در زمره چنین حکومت‌هایی است و در عمر چهار دهه‌ای خود برای کنترل رسانه‌ها چندین گام اساسی برداشته، گام‌هایی برای کشتن مطبوعات مستقل.

گام اول- همه اسب‌ها مال من

یک قمارباز قهار، برای آنکه روی اسب بازنده شرط نبندد، بارها آزمون و خطا می‌کند، با اسب‌ها و ویژگی‌های آن‌ها آشنا می‌شود، توانایی سوارانش را ارزیابی می‌کند و چند قمار کوچک‌ترش را می‌بازد و نهایتا دست به قمار بزرگ می‌زند.

یک قمارباز فاسد اما، مسابقه را به‌هم می‌زند. اسب‌ها را مسموم و سواران را تطمیع و تهدید می‌کند، زمین بازی را چنان می‌چیند که دست‌آخر همه اسب‌ها و سواران مال او باشند. آن‌ها که مال او نیستند، یا از مسابقه بازمی‌مانند یا آن‌قدر ضعیف‌اند که حتی به خط پایان نمی‌رسند.

جمهوری اسلامی نیز از اولین روزهای استقرار، با رسانه‌ها چنین کرد. روح‌الله خمینی در اسفند ۱۳۵۷ امر کرد رسانه‌ها تابع آن‌چه «ملت» خواند باشند و «به اسلام پناه بیاورند».

خمینی رسانه‌های منتقد را به «شکستن قلم‌ها» تهدید کرده بود

اسب‌های رسانه و سوارانش اما چابک‌تر و جسورتر از آن بودند که «تابع» باشند. این شد که رهبر اول، سلاح تهدید به‌دست گرفت و بابت «مماشات» با دگراندیشان و نشریات و احزاب از پیشگاه «خدای متعال و ملت عزیز» عذرخواهی و اذعان کرد که باید قلم «تمام مطبوعات» را می‌شکست، «چوبه‌های دار در میدان‌های بزرگ برپا می‌کرد» و روسای نشریات و احزاب را «درو می‌کرد».

او در این سخنرانی وعده داد که قرار است تمام احزاب و جبهه‌ها ممنوع اعلام شود و تنها یک حزب باقی بماند: «حزب‌الله، حزب مستضعفین».

جنگ هشت‌ساله ایران و عراق، فرصتی مغتنم شد برای آن‌که اسب‌های رسانه و سوارانش یک به یک تیر بخورند و از رقابت کنار بروند.

تا پیش از سال ۱۳۶۰، شمار نشریات کشور به بیش از ۲۰۰ عنوان رسیده‌بود، اما تعطیلی مطبوعات از آغاز این دهه چنان شدت گرفت که در تابستان داغ آن سال، تنها چهار روزنامه «کیهان»، «جمهوری اسلامی»، «صبح آزادگان» و «اطلاعات» باقی‌ ماندند.

یکدست‌سازی و انحصار در دهه ۶۰ به خون‌بارترین شکل محقق شد. حالا مردم مانده‌بودند و امت «حزب‌الله».

گام اول، ایجاد انحصار رسانه‌ای بود، که محقق شد.

گام دوم- برادر کُشی

در پایان دهه شصت و با مرگ «پدر» انقلابیون، وارثان انقلاب که «غیرخودی»ها را بلعیده‌بودند، درگیر نزاع درون خانوادگی شدند.

رهبر دوم، بعد از به قدرت رسیدن، سازوکار «هیاتی» و «سنتی» بیت رهبری را تغییر داد و این نهاد کوچک را به سازمانی عظیم تبدیل کرد. دیگر سرکوب‌ها و فشارها وجهه‌ای سازمانی و قانونی پیدا کرده‌بودند. صداوسیما در اختیار راست‌گرایان قرار گرفت و شورای نگهبان، زیر نظر رهبر دوم، به قلع و قمع برادران سابق مشغول بود.

مجلس پنجم در روزهای پایانی‌اش با تجدیدنظر در قانون مطبوعات، رسانه‌ها را محدودتر کرد. از جمله تغییرات آنکه حالا دیگر نویسنده مقالات هم به دادگاه فراخوانده می‌شدند.

اگرچه با روی کار آمدن محمد خاتمی، کار تا حدی از دست خارج شد، اما طیف راست که بعد از افشای قتل‌های زنجیره‌ای و واقعه کوی دانشگاه، زمین رسانه را نیز همچون میدان سیاست باخته‌بود، پنجره‌های نیمه‌باز مطبوعات را از تریبون مصلای تهران بست. جایی که علی خامنه‌ای «برخی» مطبوعات را «پایگاه‌های دشمن» خواند و ده پانزده روزنامه را که به زعم او «از یک مرکز» هدایت می‌شدند، به «شارلاتانیزم مطبوعاتی» متهم کرد.

قاضی مرتضوی «منویات رهبری» را روی هوا قاپید و حکم به توقیف فله‌ای مطبوعات و دستگیری شمار زیادی از روزنامه‌نگاران داد.

رهبر جدید نمی‌گفت «قلم‌ها را بشکنید»، نمی‌گفت «چوبه‌های دار به پا کنید»؛ کد می‌داد. می‌گفت «شارلاتانیزم مطبوعاتی» و سعید مرتضوی می‌دانست باید چه کند، می‌گفت «تهاجم‌ فرهنگی» و سعید امامی می‌دانست یقه چه کسی را بگیرد، می‌گفت «نفوذ» و نهادهای امنیتی می‌دانستند انگشت روی چه کسانی بگذارند.

خامنه‌ای در دوره رهبری‌ با عباراتی مثل «تهاجم فرهنگی» زمینه برخورد با مطبوعات را فراهم کرد

با فراز و نشیب بسیار، گام دوم یعنی سانسور و سرکوب مطبوعات برادران سابقا تنی، برداشته‌ شد.

گام سوم- آپارتاید رسانه‌ای

بعد از انحصار و سانسور، حالا وقت آن بود که عده قلیل مطبوعاتی را که گاه و بیگاه-البته در چارچوب قانون- دردسری درست می‌کردند، نحیف و رنجور کنند.

اگرچه در دوران احمدی‌نژاد، مجموعا بیش از ۴۶ نشریه توقیف شدند، اما دولت او ضربه بزرگ‌تر را از حیث اقتصادی به مطبوعات وارد کرد. کاهش بودجه بخش کتاب و مطبوعات، افزایش قابل توجه بودجه فرهنگی نهادهای حکومتی چون «مجمع تقریب مذاهب»، «سازمان تبلیغات اسلامی»، «حوزه‌های علمیه» و البته «صداوسیما»، تنها بخشی از سیاست‌های اقتصادی دولت او در بخش فرهنگ بود.

آپارتاید مطبوعاتی در دولت احمدی‌نژاد با بخشنامه منع سازمان‌ها از ارایه آگهی به روزنامه‌های غیردولتی تشدید و با توزیع ناعادلانه یارانه مطبوعات تکمیل شد.

به گزارش سایت تابناک، روزنامه‌های حکومتی «ایران»، «کیهان»، «وطن امروز»، «رسالت»، «جوان» و «عصر ایرانیان» ۴۰ درصد یارانه مطبوعات را دریافت می‌کردند و سهم ۶۰ درصدی باقی‌مانده بین حدود ۱۰۰ روزنامه دیگر تقسیم می‌شد.

این سیاست‌ها در کنار افزایش افسارگسیخته قیمت کاغذ، روزنامه‌نگاری نیمه مستقل ایران را عملا به مرز نابودی کشاند.

گام آخر- دروغ‌های گوبلزی

در دکترین جمهوری اسلامی، بعد از این سه گام طی‌شده، حالا وقت بهره‌برداری بود.

حاصل کار اما چیزی جز رسوایی در پی نداشت. تجسم «رسانه داخلی» در پیش چشم جامعه‌‌، شده بود بدنه‌ای از «دروغ‌»ها. بخش خبر «۲۰:۳۰»، روزنامه «کیهان»، خبرگزاری‌های امنیتی و نظامی چون «فارس»، «تسنیم»، «رجانیوز» و بعدتر ده‌ها نام دیگر، نبض اطلاع‌رسانی داخلی را به‌دست گرفته‌بودند و با روایت‌سازی، مصاحبه‌های جعلی، کتمان واقعیت و حمله به اعتبار رسانه‌ها و خبرنگاران خارج از کشور، آخرین آس‌هایی را که جامعه برای اعتماد به رسانه در دست داشت، بریدند.

در دهه‌های اخیر، فضای رسانه‌ای و تبلیغات شهر تحت انحصار حکومت در آمده است

آخرین دستِ این بازی مرگ‌بار، کشتار ۱۵۰۰ انسان بود. روزهای خاموشی اینترنت. روزهایی که در صفحه توییتر برخی خبرنگاران «خودی» حکومت، همه خیابان‌ها آرام بود و در صداوسیما «اغتشاشگران» جهیزیه دختری را آتش زده‌بودند. حاکم، حکم به سکوت کرده‌بود. دو سه ماه بعد، حکم را عوض کرد و گفت بگویید: «ما نزدیم!» زده‌بودند و معلوم شد. هفت هیچ، حاکم کُت! این، آخرین باری بود که جامعه به رسانه‌های داخلی اعتماد کرد.

حالا دیگر مرجع خبری جامعه، رسانه‌های خارج کشور و گزارش‌های دست اول شهروند-خبرنگاران است.

حالا حاکمان جعل و دروغ، با یک روزنامه طرف نیستند که توقیفش کنند، با یک شبکه ماهواره‌ای طرف نیستند که رویش پارازیت بیندازند. با ارتشی بی‌شمار از شهروند-خبرنگاران داخل و خارج طرف‌اند، که یکی را بگیری، دیگری سر برمی‌آورد، این را ببندی، آن یکی باز می‌کند.

چاه‌کَن که به قصد کنترل افکار عمومی برای رسانه‌ها چاه عمیقی کنده‌بود، خود درون چاه افتاده. نه آبرویی برای رسانه‌های تحت فرمان مانده ‌است، نه توانی برای رسانه‌های مستقل داخلی که جریان‌سازی کنند.

«ولی امر مسلمین جهان» که قافیه را به شهروند-خبرنگاران و رسانه‌های خارج کشور باخته‌است، همه حامیانش را به «جهاد» فرا می‌خواند که «علاجِ پروپاگاندای دشمن، تبیین است. جهاد تبیین را جدی باید گرفت.» یعنی همه به میدان بیایید و اذهان را کنترل کنید.

این روزها اما سربازان «جهاد تبیین»، روایت جعلی به‌دست، هویت جعلی به پیشانی، یک به یک بی‌اعتبار می‌شوند و می‌سوزند. حکومت حساب این‌جایش را نکرده بود. تصور می‌کرد می‌تواند پا جای پای استالین بگذارد و همان کند که او با رسانه‌ها کرده بود. اما ندانست که دهه اخیر، دهه سلطه رسانه بر افکار عمومی نیست، بلکه این عموم جامعه است که تصمیم می‌گیرد بر کشتی کدام رسانه سوار شود.

وقتی جنگ رسانه‌ای را باخته‌ای، دیگر فرقی نمی‌کند که از اسرائیل ببری، یا به آن ببازی، چه آن‌که همان جنگ را هم آیینه رسانه خبر از باخت می‌دهد.

خبرهای بیشتر

پربیننده‌ترین ویدیوها

زخم‌ها
خبرها
جهان‌نما
خبرها

شنیداری

پادکست‌ها